کد مطلب:129508 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

نظریه غیر عربی بودن ریشه نام کربلا
دكتر مصطفی جواد در مقاله ای زیر عنوان «كربلا قدیما» در «موسوعة عتبات المقدسه» مـی نـویـسـد: عـلامـه هـبة الدین شهرستانی نوشته است كه «كربلا» مأخوذ از واژه ی كور بـابـل به معنای مجموعه ای از روستاهای بابلی باشد؛ [1] و كشیش ‍ لغت شناس، انستاس كرملی، گوید: آنچه از خواندن كتاب های پژوهشگران به یاد داریم این است كه كـربـلاء مـركـب از دو واژه ی «كـربل» و «إل» به معنای حرم خداوند یا حرم مقدس خداوند است. [2] .

ارجـاع واژه هـایـی بـا ریـشه غیر عربی به ریشه ای عربی عادت دیرینه ی عالمان زبان عـربـی اسـت. شـمـار نـامهایـی كـه غـیـر عـربـی بـودنـشـان مـورد قـبـول اینان قرار گرفته باشد، بسیار اندك است؛ مگر نام های جنس كه به غیر عربی بـودن آن اعـتراف كرده، آنها را «معرّبات» نامیده اند؛ زیرا شمار كسانی كه به زبان فـارسـی آشـنـایـنـد بـسیار است و اینان ریشه ی واژه های معرّب را به خوبی درك می كنند. آنـچه راه برگرداندن اعلام و دیگر واژه ها را به زبان عربی هموار می سازد، مشابهت و هـمـوزن بـودن آنـهـا بـا واژه هـای عـربـی اسـت؛ چـنـان كـه در كـربـلا، الكـربـله، و الكـربل گذشت، زبانشناسان عرب این واژه ها را عربی دانسته اند، اما دریافتن ریشه ی آنها سرگردان مانده اند و این امر، آنان را به سختی افكنده است! چنان كه در كربلا و دیگر نامهای غیر عربی بدان دچار شده اند.

هـمـچـنین تلاش یاقوت حموی برای به عربی بازگرداندن نام كربلا تلاشی بی فایده اسـت و تـكـیـه بـر آن درسـت نـیـسـت؛ زیـرا كـار وی از روی حـدس و گـمـان و تـمـایـل فـراگـیـر شـدیـدی اسـت كـه مـی خـواهـد نـام هـمـه ی مـكـانهـا را بـه ریشه عربی بـازگـرداند، با آن كه كربلا از جزیرة العرب بیرون است و بسیاری از شهرهای عراق مـانـنـد بـغـداد، صـرورا، جـوخـا، بـابـل، كـوش و بـعـقوبا


نامشان عربی نیست، از تاریخ نیز درباره ی عربی بودن نام كربلا چیزی به دست نـمـی آیـد. ایـن سرزمین پیش از فتح عراق به وسیله ی اعراب و سكونتشان در آن جا به همین نام مشهور بوده، و برخی از عربهایی كه خالد بن ولید، فرمانده ی مشهور عرب را در جنگ بـخـش ‍ غـربـی عـراق به سال 12 هـ. 634 م. همراهی می كردند، این موضوع را یاد آور شـده انـد. یـاقـوت حـمـوی گـوید: خالد هنگام فتح حیره در كربلا فرود آمد. عبداللّه بن وشیمه نصری [3] از وجود مگس به وی شكایت كرد. آن گاه مردی از قبیله ی اشجع در این باره گفت:



لقد حبست فی كربلاء مطیتی

و فی العین [4] حتی عاد غثاً سمیناً



اذا رحلت من منزل رجعت له

لعمری و أیها إنّنی لأهینها



و یمنعها من ماء كل شریعة

رفاق من الذبان زرق عیونها



مركوب خویش را در كربلا و در عین تمر، چندان نگه داشتم كه لاغر و چاق شد

از هـر تـوقـفگاهی برود بازسوی آن برگردد؛ حقا كه آن را خوار می دارم! و مگسان كبود چشم، مركبم را از نزدیك شدن به آبگیرها (برای آب نوشیدن) باز می دارند.

از كهن ترین اشـعـاری كه در آن از كـربـلا یاد شده است، شعر معن بن اوس مزنی، از مـخـضـرمـیـن [5] اسـت، وی آن قـدر عـمـر كرد كه روزگار عبداللّه بن زبیر را دریـافـت و بـا وی هـمـراه گـردیـد! او در پـایـان عمرش نابینا گردید. یاقوت حموی در فصل «النوائح» معجم البلدان خویش، آن شعر را آورده است. ابوالفرج نیز پیش از او در زنـدگـیـنـامـه ی مـعـن در كـتـاب الاغـانـی (ج 2،ص ‍ 63، نـشـر دارالكـتـاب) آن را نقل كرده است، و آن قصیده ی بلندی است كه این گونه آغاز می شود:



إذا هی حَلّت كربلاء فلعلعا

فجوز العذیب دونها فالنوائحا




طـبـری در حوادث سال دوازدهم گوید: آن گاه خالد بن ولید [6] به سوی قلمرو عـیـاض بـن غنم رفت تا مشكل خود را با او حل كند و او را كمك دهد. او راه فلوجه را پیمود تا آن كـه در كـربلا فرود آمد؛ كه عاصم بن عمر و سالار پادگان آنجا بود. خالد چند روزی در كـربـلا مـانـد و عبداللّه بن وثیمه از وجود مگس به وی شكایت برد. خالد به او گفت: صـبـر كـن، مـن مـی خـواهـم اردوگـاههـایـی را كـه بـه فـرمـان او سـاخـتـه شـده انـد مـحـل سـكـونـت اعـراب قـرار دهـم تـا خطر حمله به مسلمانان از پشت از میان برود و آن گاه اعراب بدون ترس و واهمه نزد ما آیند. خلیفه به ما چنین فرمان داده و این كار مشقت را از امـت بـر می دارد. مردی از قبیله ی اشجع درباره ی شكایت ابن وثیمه گفت: مركوب خویش را در كربلا و در عین التمر نگهداشتم... [7] تا آخر ابیات.

یـاقـوت حـموی درباره ی كوفه گوید:... آن گاه سعد به سوی مدائن نزد یزدگرد رفت. وی خالد بن عرفطه، [8] ، هم پیمان بنی زهرة بن كلاب را پیش فرستاد؛ ولی تا آمدن خالد به ساباط مداین، سعد بر او دست نیافت. آنگاه راه مداین در پیش گرفت و چـون گـذرگـاهـی نیافت، او را به سوی گذاری نزدیك روستای صیادین (شكارچیان) در پـایـیـن مـدایـن راهـنـمـایـی كـردنـد.


لشكر در آنجا از آب گذشت و یزدگرد به اصطخر گـریـخـت. خالد كربلا را با زور گرفت و ساكنانش را اسیر كرد؛ و آنان را میان یارانش ‍ تقسیم نمود... [9] .

بـا پـذیـرش ایـن نـكـته كه كربلا از نام های سامی، آرامی یا بابلی است، این واژه می تـوانـد نـام یـكـی از روسـتـاهـای كهن مـانـنـد بـابـل و اربـیـل بـاشـد؛ بـه ویژه آنكه كربلا در ناحیه ی نینوای جنوبی [10] قرار دارد و نینوا از نامهای آشوری است. [11] .

شـیـخ محمد باقر مدرس در كتاب «شهر حسین» می نویسد: كربلاء مركب از دو واژه ی آرامی یعنی «كرب» به معنای معبد یا حرم و «إ یلا» به معنای آلهه (خدایان) است. بنابراین مـعنای آن «حرم خدایان» می باشد. وی در ادامه می افزاید: اگر به تاریخ این شهر در روزگـار بـابـلیهـا بـازگـردیـم از آن نـام و نـشـانـی خـواهـیـم یـافت؛ زیرا طبق گفته ی مـاسـینیون، مـسـتـشـرق فـرانسوی، كربلا معبد كلدانیهای ساكن شهر نینوا و كوشك بابل بود و این دو شهر در نزدیكی ناحیه ی كربلا بودند. [12] .


[1] به نقل از كتاب نهضة الحسين (ع)، ص 6.

[2] به نقل از كتاب لغة العرب، ج 5، ص 178.

[3] در مـعـجـم البـلدان، ج 4، ص 445 «بـصـري» اسـت ونـه «نـصري». دكتر مـصـطـفـي جـواد در الحاشيه گفته است: يا نضري و در نسخه ي اصلي چاپ مصر بصري است؛ و اين محال است؛ زيرا بصره در اين روزگار هنوز شهر نشده بود و عربهاي قرن هـاي اول و دوم نـه بـه شـهـرهـا و مـنـاطـق بـلكـه بـه پـدران و قـبـايـل و تـيـره هـا مـنـتـسـب مي شدند؛ به خلاف غير عرب، مانند طبيب سرجويه بصري (مختصر الدول، ابن عبري، ص 192.).

[4] منظور عين القمر است كه امروزه دژ آن به أخيضر مشهور مي باشد.

[5] مـخـضـرمين: مخضرم كسي است كه نصف عمرش در جاهليت و نصف ديگرش در اسلام گذشته باشد؛ و شعراي مخضرمين در مقابل شعراي جاهليت است.

[6] در مأخذ خالد است و خالد بن وليد نيست.

[7] ر.ك: تاريخ الطبري، ج 2، ص 574.

[8] خـالد بـن عـرفطه از فرماندهان سپاه عمر سعد در جنگ با امام حسين (ع) بود. در كـتـاب بـصـائر الدرجـات بـه سـندي از سويد بن غفله آمده است: من نزد اميرالمؤمنين (ع) بـودم كـه مـردي آمـد و گـفـت: اي امـيـرمؤمنان، من از وادي القري نزدتان آمده ام؛ خالد بن عـرفـطـه مـرد. حـضـرت فـرمـود: او نـمـرده اسـت. مرد سخن خويش را تكرار كرد. حضرت فـرمـود: نـمـرده اسـت. بـه آن كـه جانم به دست او است او (خالد) نمي ميرد. مرد براي بار سـوم سخن خويش را تكرار كرد و گفت: سبحان اللّه، من به شما از مرگ او خبر مي دهم و شـما مي گويي كه نمرده است؟! آن گاه علي (ع) به او فرمود: سوگند به آن كه جانم بـه دسـت اوسـت خـالد نمرده است و نخواهد مرد تا آنكه سپاه گمراهي را كه پرچمش به دسـت حـبيب بن جماز خواهد بود رهبري كند! گويد: حبيب اين سخن را شنيد و نزد اميرالمؤمنين آمـد و گـفـت: شـمـا را دربـاره ي خـود سـوگند مي دهم، من از شيعيان شما هستم، گفته ايد من كاري را انجام مي دهم، من هرگز دست به چنين كار زشتي نمي زنم. علي (ع) فرمود: اگر حـبـيـب بـن جماز باشي آن پرچم را حمل خواهي كرد. حبيب رو برگرداند و گفت: اگر حبيب بن حجاز باشم آن را حمل خواهم كرد.

ابـو حـمـزه گـويد: به خدا سوگند او نمرد تا آنكه عمر سعد سپاه را به سوي حسين بن عـلي (ع) گـسـيـل داشـت و خـالد بـن عـرفـطـه را فـرمانده پيش قراولان آن قرار داد؛ و حبيب پرچمدارش بود! ر.ك: بحار الانوار، ج 44، ص 259 ـ 260، باب 31، حديث شماره ي11.

[9] ر.ك: معجم البلدان، ج 4، ص 419.

[10] بـراي تـمـايـز از نـينواي شمالي: يكي از مراكز دولت آشوري سامي كه تپه هايش هنوز مشهور است.

[11] ر.ك: مـوسـوعـة عتبات المقدسه، ص 8، بخش كربلاء؛ مقاله ي دكتر مصطفي جواد، زير عنوان «كربلاء قديما»، ص 9 ـ 15.

[12] ر.ك: كـتـاب شـهـرحسيني، ص 10، همچنين مؤلف يادآور مي شود كه نام كربلا بـه روزگـار شـاپـور ذوالاكتاف، از پادشاهان ايراني سلسله ي ساساني مي رسد كه در سـال 31 ه. بـه تخت نـشـسـت. سـاسـانـي ها پس از فتح عراق آن را به ده درفش و هر درفشي را به چند طسوج و هر طسوجي را به چند رستاق تقسيم كردند؛ و سرزمين واقع در مـيـان عـين التمر و فرات، درفش دهم به شمار مي آمد و كربلا يكي از طسوج هاي اين درفش بود.